سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دریچه

اگر گفتند چرا آمدی بگو به کجا روم؟ این ره است وره دوم ره نیست ...این در است ودر دوم در نیست

 اگر گفتندچرا آمدی بگو: شنیدم صدا میزنند سفره باز است منم آمدم ....

اگر گفتند: تا بحال کجا بودی؟ سفره ما قدیمیست ....نه امشب که همه شب باز است
اگر گفتند تا بحال کجا بودی بگو ره گم کرده بودم ...

 اگر گفتند چه آوردی؟ توشه ره چه داری؟
بگو اولآ دل شکسته که از شما نقل است:

در کوی ما شکسته دلی میخرند وبس
بازار خود فروشی از آن سوی دیگراست

 ثانیآ جز نداری نبود مایه سرمایه من ...طمع بخششم از درگه سلطان منست

ثالثآ خدایا آفریدی رایگان،روزی دادی رایگان،بیامرز رایگان

تو خدایی نه بازرگان
تا سخن اینجا میرسه میگن بیرونش کنید ...

 اگر گفتند بیرونش کنید بگو :
 نمیروم زدیار شما به کشور دیگر/برون کنیدم از این در درایم از در دیگر

 اگر گفتند این جرآت را از که آموختی؟ بگو: از حلم شما
اگر گفتند گنهکاری...

 بگو: اولآ شنیدم شما غفارید...
ثانیآ من ملک نیستم و آدم زاده ام

 ناکرده کنه در این جهان کیست بگو؟
آنکس که گنه نکرده و زیست بگو؟

 من بد کنم و تو بد مکافات دهی؟
پس فرق میان من وتو چیست؟
 واگرگفتند: این حرف هارا از کجا آموختی؟

بگو:

بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود

این همه قول وغزل تعبیه در منقارش

 ادامه مطلب...

نوشته شده در شنبه 89/1/7ساعت 8:31 عصر توسط فهیمه نظرات ( ) |

اگر بتوانی با من سرخوش باشی، مرا درک کرده ای . اگر موسیقی من دل تو را لمس کرده باشد ، کافی است . من اینجا نیستم تا کسی را به کیشی دیگر بگروانم : من فقط اینجایم تا به شما کمک کنم تا قدری رقصیدن روح را فرابگیرید. این روحانی ترین پدیده است: رقص روح ، بدون ترس از تنبیه ، بدون طمع برای پاداشی . همین لحظه همه چیز و همه چیز را دارد ..... تنها جرم من این است : من در تمام دنیا فقط به یک دلیل محکوم هستم : که افراد را وامی دارم تا با تمامیت و با شدت زندگی کنند: بدون اینکه نگران فرمان هایشان باشند ، بدون اینکه نگران کتاب های مقدسشان باشند ، بی اینکه نگران خدایان و شیطان هایشان ، بهشت ها و جهنم هایشان باشند . فقط یک چیز باید به یاد سپرده شود ؛ و آن تا حد ممکن هشیار بودن است ، زیرا این تو را وادار می سازد که درست برقصی : در مکان های مناسب و با مردمان مناسب ! هشیاری تو اجازه نخواهد داد که روی انگشتان پای دیگری بپری . تنها گناه این است . به نظر من، دخالت کردن در زندگی دیگری تنها گناه است ، و تنها فضیلت این است که در زندگی هیچکس دخالت نکنی . بگذار دیگری خودش باشد و تو نیز خودت باش ... آزادی خودت . به نظر من، این دیانت اصیل است . این تنها زیارت مقدس است : از اینجا به اینجا ، نیازی نداری که به هیچ کجا بروی. از اینک به اینک ، نیازی نداری در زمان یا مکان سفر کنی ...
نوشته شده در شنبه 88/12/29ساعت 2:13 عصر توسط شیوانا نظرات ( ) |

هوای دلم بارانی ست و اسمان ذهنم کبود
 
یاس های زرد از بی پناهی من آگاهند

و قطره های باران از دل درد مندم خبر دارند
 
بغض در گلویم به زنجیر کشیده شد ه

ومن به روشنی می دانم

که زندگی رنگ آرامش و آبی خود را از دست خواهد داد

 ولی باور نخواهم کرد که آینده

 پر است از اشک و آه و حسرت و انتظار و درد هجران
 
صفحه ها ی دلم در حسرت یک نگاه خواهند ماند

 وطوفان هیچ نگاهی، زندگی را برایم تازه نخواهد کرد

جز نگاه گرم و مهربان تو ...

دست هایم را می گشایم

پنجره ذهنم را رو به کوچه ای باز می کنم

 که خاطراتم هم از آنجا رفته اند ...

 می خواهم برای فردایم

 و برای به جا گذاشتن

خاطره های خوب و قشنگ در فرداهایم

دعا کنم...



پی نوشت:


به این میگن...???


منم اومدم

 

 


نوشته شده در جمعه 88/12/28ساعت 1:35 صبح توسط فهیمه نظرات ( ) |

در زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود، فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند، آنها از بی کاری خسته و کسل شده بودند.
ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت بیایید یک بازی بکنیم مثل قایم باشک.
همگی از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا فریاد زد، من چشم می گذارم و از آنجایی که کسی نمی خواست دنبال دیوانگی برود همه قبول کردند او چشم بگذارد.
دیوانگی جلوی درختی رفت و چشم هایش را بست و شروع کرد به شمردن .. یک .. دو .. سه .. همه رفتند تا جایی پنهان شوند.
لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد، خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد، اصالت در میان ابرها مخفی شد، هوس به مرکز زمین رفت، دروغ گفت زیر سنگ پنهان می شوم اما به ته دریا رفت، طمع داخل کیسه ای که خودش دوخته بود مخفی شد و دیوانگی مشغول شمردن بود هفتاد و نه … هشتاد … و همه پنهان شدند به جز عشق که همواره مردد بود نمی توانست تصمیم بگیرید و جای تعجب نیست چون همه می دانیم پنهان کردن عشق مشکل است، در همین حال دیوانگی به پایان شمارش می رسید نود و پنج … نود و شش. هنگامی که دیوانگی به صد رسید عشق پرید و بین یک بوته
گل رز پنهان شد.

دیوانگی فریاد زد دارم میام. و اولین کسی را که پیدا کرد تنبلی بود زیرا تنبلی، تنبلی اش آمده بود جایی پنهان شود و بعد لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود، دروغ ته دریاچه، هوس در مرکز زمین، یکی یکی همه را پیدا کرد به جز عشق و از یافتن عشق نا امید شده بود. حسادت در گوش هایش زمزمه کرد تو فقط باید عشق را پیدا کنی و او در پشت بوته گل رز پنهان شده است.
دیوانگی شاخه چنگک مانندی از درخت چید و با شدت و هیجان زیاد آن را در بوته گل رز فرو کرد و دوباره و دوباره تا با صدای ناله ای دست کشید عشق از پشت بوته بیرون آمد درحالی که با دستهایش صورتش را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون می زد شاخه به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمی توانست جایی را ببیند او کور شده بود! دیوانگی گفت من چه کردم؟ من چه کردم؟ چگونه می توانم تو را درمان کنم؟ عشق پاسخ داد تو نمی توانی مرا درمان کنی اما اگر می خواهی کمکم کنی می توانی راهنمای من شوی.
و اینگونه است که از آنروز به بعد عشق کور است و دیوانگی همواره همراه اوست! و از همانروز تا همیشه عشق و دیوانگی به همراه یکدیگر به احساس تمام آدم های عاشق سرک می کشند.

                                                                                          

                                                 


نوشته شده در پنج شنبه 88/12/27ساعت 12:24 صبح توسط هاله نظرات ( ) |

یاد از آن روزی که بودم اولی
ناز و طنازو عزیز و فلفلی
شاه خانه بودم و با داد و دود
هر چه میخواستم آماده بود

 وای از آن روزی که آمد دومی
نق نقو و بد ادا و قم قمی
من وزیر گشتم و افتادم ز جاه
دومی به جای من گردیده شاه

 تا به خود آیم و خود داری کنم
سوی آمد و او شد خواهرم
دختری زیبا و خوشرو مثل ماه
من و داداشم کشیدیم سوز و آه

 به جای سبزی و نشاط و خرمی
سر رسید از گرد راه چهارمی
دیگر آن خانه برایم تنگ شد
سبزی و گل در نگاهم تنگ شد

 داشتم میکردم عادت، ناگهان
پنجمی هم پا نهاد بر این جهان
بهر سوزش پنج تن کافی نبود
ششمی هیزم شد و ما مثل دود

 ناصر و منصور و شهناز و شهین
احمد و فرهاد عباس، هفتم شد مهین!
خانه مان گردید در هم و بر هم
سه قلوووو! هشتمی و نهمی و دهمی

 ای امان و ای امان و ای امان
ای امان از دست بابا و مامان!
مادرم شد بار دیگر حامله
این که آید تیم فوتبال کامله!

 ناصر و منصور و شهناز و شهین
احمد و فرهاد و عباس و مهین
علیمردان گل و معصومه جان
آخری هم می شود دروازه بان


نوشته شده در سه شنبه 88/12/25ساعت 3:38 عصر توسط دانیال نظرات ( ) |

پژوهشگران دانشگاه هاروارد طی 60سال بر گروهی600 نفری نظارت کرده و در نتیجه موفق شدند چند عامل مهم در رفتار افراد را تعیین کنند که بر طول عمر تاثیر بسزایی دارند.طبق نتایج این پژوهش ها، افراد خوشبخت که پول قرض نمی گیرند، بیشتر عمر می کنند تا افراد بدبین. همچنین افرادی که شکلات دوست دارند، افراد دیندار و سبزیخواران نیز عمر طولانی تری دارند.

پژوهش های اخیر نشان دادند که افراد دارای زندگی سالم دارند چند سال بیشتر زندگی می کنند.

برای اینکه 2سال بیشتر زندگی کنید:

شکلات بخورید. تحقیقات نشان می دهند که شکلات غلیظ و تلخ برای قلب مفید است.

برای اینکه 3سال بیشتر زندگی کنید:

دیندار باشید و دوستان بسیاری داشته باشید. تحقیقات نشان دادند که حضور مرتب در حرم و اماکن مذهبی استرس را کاهش می دهد. همچنین دوستی و ارتباطات اجتماعی نیز همین تاثیر را نشان می دهند.

برای اینکه 3-6 سال بیشتر زندگی کنید:

گوشت کمتر بخورید. سبزیخواری و یا تنها کاهش مقدار گوشت در غذا می تواند بعلت کاهش غلظت چربی در بدن طول عمر را افزایش دهد، زیرا در ازای آن مصرف میوه و سبزیجات افزایش می یابد.

برای اینکه 3-7 سال بیشتر زندگی کنید:

زندگی فعالی داشته باشید. دانشمندان تایید می کنند که تحرک و نرمش و ورزش تاثیر مثبتی بر قلب می گذارد و نمی گذارد که فرد چاق شئذ.

برای اینکه 5 سال بیشتر زندگی کنید:

تحصیل کرده و با دانش باشید. دانشمندان هاروارد بدین نتیجه رسیدند که زنان دارای تحصیلات دانشگاهی بطور متوسط 5 سال بیش از زنان بدون تحصیلات عالیه زندگی می کنند.

برای اینکه 5-7 سال بیشتر زندگی کنید:

مثبت نگر باشید. پژوهش ها ثابت کرده اند که ریسک مرگ زودرس برای افراد حوشبین 55% کمتر است.

برای اینکه 8-10سال بیشتر زندگی کنید:

سیگار نکشید. افرادی که هیچگاه سیگار نکشیده اند، بطور متوسط 10سال بیش از افراد سیگاری زندگی می کنند. اگر مردان در سن 35سالگی سیگار را ترک کنند، می توانند بطور متوسط 1-10 سال به طول عمر خود بیفزایند.

برای اینکه 10 سال بیشتر زندگی کنید:
خوشبخت باشید. افراد خوشبخت بطور متوسط 10 سال بیش از سایرین زندگی می کنند.

 

                            


نوشته شده در یکشنبه 88/12/23ساعت 7:36 عصر توسط هاله نظرات ( ) |

وضعیت این گونه می باشد.سکوت....... جوابهای سربالا......پریشان خاطری........ در این شرایط می خواهید موی سر خود را بکنید. واقعا دیگر فکری به ذهن تان نمی رسد که چه بکنید.عذر خواهی از همسر یا نامزدتان ممکن است مشکل به نظر برسد بخصوص زمانی که بر سر مسئله یا موضوعی با هم چندین بار مخالفت مرده باشیدو ممکن است در خود توان گفتن متاسفم را نبینید. هر چند هر کاری را که فکر می کردید به او می فهماند از کرده خود پشیمان هستید را انجام داده اید.این مطالب چندین روش جهت عذر خواهی مطرح شده است این به روش ها حل و فصل نمودن اختلافات و عبرت گرفتن از تجارب خواهد انجامید.

1. انتقاد را با گشاده رویی بپذیرید. در مجادله ای که هر دوی شما تصور می کنید حق با شماست و مشکل مربوط به طرف مقابل می باشد به ویژه اگر قبلا نیز مکررا بر سر موضوع فعلی بحث کرده اید, لطفا انتقاد همسر خود را با روی باز و به راحتی گوش کنید.

2. آنتراک دهید. در اوج بحث فشار خونتان بالا می رود و تپش قلبتان بالا می رود و ممکن است چیز هایی بگویید که لزوما بیان آنها منظوری ندارید . همیشه به مکانی خلوت نیاز دارید که در آن از هم جدا شده آرام گرفته و افکار خود را جمع کنید.

3. گذشته را یاد آوری نکنید. به چیزی که اکنون در حال روی دادن است توجه کنید . اتش آور معرکه شدن راهی به جایی نخواهد برد و با فراموش کردن گذشته زودتر به توافق می رسید.

4. به او بگویید که دشمن اش نیستید. اگر به آرامی در مورد موضوعی بحث می کنید و همسرتان به یکباره صدایش را بالا برده و از کوره در می رود کافی است به طرفش رفته و او را نوازش کنید دست خو را به آرامی در دستش قرار دهید تا بفهمد که این مجادله بی اهمیت است.

5. محیط دور برتان را درست کنید. محیط اطراف تاثیر مستقیمی روی احساسات ما دارد. عصبانیت یک احساس خشن است اما با مراقبت همراه با توجه محبت آمیز همیشه می توان آن را کنترل کرد.

6. مشکل ترین کلمه را به زبان بیاورید. یک عذر خواهی واقعی می تواند یکی از دشوارترین پیشنهاداتی باشد که ما ارائه می دهیم! بر خلاف تصور عموم همه افراد قادر به زبان آوردن این کلمه بوده و تا به حال هیچ کس بعد از گفتن آن غش نکرده است.

7. جمله ای دلپذیر به او بگویید. گاهی اوقات فراموش کردن حرفهای آزار دهنده کسی که دوستش دارید مشکل به نظر می رسد اما اگر چیزی قابل تعریف را با آن بیاموزید روبه رو شدن با مسائل بسیار آسان تر خواهد شد.

8. بگویید که دوستش دارید. هنگامی که می خواهید به حالت اشتی و صلح برگردید به دوستتان بگویید که دوستش داردی. اطمینان دادن در مورد این موضوع که احساس شما نسبت به همسرتان هیچ گاه و تحت هیچ شرایطی تغییر نخواهد کرد,بسیار خوب است.

9. برای عصر برنامه ریزی کنید. بعد از اینکه در خانه اوضاع آرام شد برای آزاد شدن فکرتان از مجادله برای انجام فعالیت تفریحی آماده شوید اگر همسر یا نامزادتان قبلا برای رزرو بلیط سینما یا هر چیزی اقدام می کرد این بار شما پیش قدم شوید و این کار را انجام دهید.

10. ببخشید و فراموش کنید. عذر خواهی تنها به این معناست که بگویید متاسفید بلکه باید آن اتفاق را برای همیشه فراموش کنید. در حقیقت فراموشی باعث می گردد که مسئله مورد نظر راه بازگشت و سرایت دوباره به رابطه تان را نداشته باشد.

 

                                           تصاویر زیبا از بچه ها



نوشته شده در یکشنبه 88/12/23ساعت 7:10 عصر توسط هاله نظرات ( ) |

   1   2   3   4   5      >

Design By : Pars Skin





کد ماوس